گاهی بدون گاهی، ((من تو او )) به روایت حسن محمودی

گاهی بدون گاهی

من تو او      به روایت حسن محمودی

 روزنامه ی خبر جنوب دوشنبه ۲۴ مردادماه ۹۰ شماره ی ۸۷۸۰

و روزنامه ی فرهیختگان سه شنبه ۲۵ مردادماه ۹۰

برخي كتاب ها هستند كه نويسنده يا شاعر در لحظه ي خلق آن ها حس و حال ديگري داشته است. از اين جا كنده شده و جاي ديگري بوده است. همين حس و حال را هم به مخاطب منتقل مي كند اگر كه تجربه ي موفقي باشد، براي هميشه در ذهن مخاطب باقي مي ماند و مي شود از آن دست كتاب هايي كه هر كجا مي روي، دوست داري با ذوق و شوق آن را به ديگران پيشنهادش بدهي. اَبايي هم نداري كه بگويي داري يك شاهكار را پيشنهاد مي دهي. مثالش براي من (( همنوايي شبانه اركستر چوب ها )) ىِ رضا قاسمي است. شاهد شاهكار بودنش هم نظر سيمين دانشور بانوي بزرگ شيرازي است كه از آن به عنوان نقطه عطفي در داستان نويسي معاصر ايراني ياد كرد.

در اين ميان كتاب هايي هم هستند كه نويسنده يا شاعر به نظر مي رسد در لحظه ي نوشتن يا سرودن حالش خوش باشد و حس خلاقانه اي داشته باشد، اما اين حس و حال به مخاطبش منتقل نشود.

به تازگي كتابي به نام (( من تو او )) از فرهادكريمي خواندم كه حس  و حال خوبي نصيبم كرد. سرخوش شدم از خواندنش. فرهادكريمي دو مجموعه شعر دارد و همين كتاب (( من تو او )) سرشار از شاعرانگي است.

قطعات كوتاهي است كه نامشان را داستان گذاشته و در رديف مجموعه داستان هاي منتشرشده در سال1390 قرار مي گيرد. قطعات جداگانه ي كتاب ميان داستان و شعر باقي مي مانند. اگر حس و حال خوبي به مخاطب دست مي دهد، نه از بابت داستان سراييِ قطعات است، بلكه خط و ربطش برمي گردد به همين فضاي شاعرانه. يك چيز ديگر هم هست كه از تجربه گرايي كل اثر حاصل مي شود. اين دو گرچه با هم مجموع مي شوند، اما حاصلش آن چيزي نيست كه بشود كاري كارستان و از آن دست كتاب هايي كه بخواهي خواندنش را به جماعت داستان خوان پيشنهاد كني، شاعرها كه جاي خود را دارند.

كتاب را وقتي كه ميخواندم، برخي از قطعاتش را به برخي از آدم هاي خاص تر كه تجربه در داستان را درك مي كنند، پيشنهاد دادم. حدسم درست بود، خوششان آمد. از آن جا كه شايد شما هم يكي از همان آدم هايي باشيد كه امكان دارد با خواندن يكي از قطعات اين كتاب حالتان خوب شود، يكي از آ نها را در اين جا مثال مي آورم:

 

او های تو

 

امشب با تو بودم. تو زردِ سرخ از پاييز برگشته بودي. مثل هر سال با همان پالتوی بلند سورمه‌ای‌ات.

از باران می‌گفتي و چترات که هيچگاه بازش نکرده نمی‌کني نمی‌شوی.

من و تو از اوهای زیادی گفتيم. زیادی گفتیم از اوهايي که گاهی با ما گاهی بدون ما. گاهی ‌بي‌گاهی و گاهی بدون گاهی. مثلن از اويي که يادم هست يکبار تا آمد بگوید از دوستت دارم، بلامانع بلافاصله‌ تو هم گفتي: خفه شو!

شد تا حالا در اعماق خودش. خفه. این همه سال فقط تو را می‌نويسد توی داستان‌ها و هربار که پرسيدم به تو چه شد؟ چيزی می‌گفت به تو چه. شده بود در اعماق خودش. خفه!

 

(( من تو او )) 30  قطعه از همين چيزهاست كه انتشارات سخن گسترِ مشهد آن را منتشر كرده است.

 

یادداشت فریبا حاج‌دایی بر« من تو او» در فرهیختگان پنج شنبه ۲۰/۵/۹۰

فرهیختگان پنج شنبه ۲۰/۵/۹۰:

گفت ‌وشنودی که جهانی را زیر و رو خواهد کرد!

 یادداشت فریبا حاج‌دایی بر« من تو او»یِ فرهاد کریمی

 

 

کتاب «من تو او»، اثر فرهاد کریمی منتشر شده از سوی نشر«سخن‌گستر» است. کریمی کتاب را به«تو»یی، که امیدوار است روزی از درون کتاب سربرآورد پیش‌کش کرده. کتاب با گفت‌وشنودی بینِ«من، تو، او»،  که چنین می‌نماید که هر سه یکی هستند و  تنِ واحده‌اند، شروع می‌شود. تنِ واحده‌ای که موجودیتش را مدیون همین گفت‌وشنودها است. آدم‌ها تا با هم حرف نزنند و تعامل نداشته باشند شاید وجود هم نداشته باشند و از سویی نیازی نیست که به هنگام گفت‌وگو به جنگ و جدل بپردازند که همه یک جان هستند در قالب‌های متعدد. «من از تو»، «تو از او» و «او از من» جدا نیست، به شرط آن که دیالوگ داشته باشند.

در قطعه‌ی دوم کتاب (اجازه بدهید هر داستان را قطعه بنامم) راویِ منِ قطعه‌ها «بود و نبودِ» خود را به چالش می کشد. به گفته‌ی قطعه‌ی سوم این من«اوت است» زیرا به خط و خطوط باوری ندارد و مرزها را زیرِ  پا می‌گذارد. در قطعه‌ی چهارم می‌خوانیم که این من معتقد است که «من»، یا «تو» و یا «او» به تنهایی نمره‌مان صفر است و تا سه ضلع یک مثلث نباشیم هیچ‌ایم و این یعنی پیوند ادبیات، موسیقی و عقل و ذهن ریاضی. «تو» عاشق کتاب و ادبیات است، «او» شیفته‌ی موسیقی- به خصوص از نوع عرفانی آن است، و«من» منش‌ی ریاضی‌وار دارد و می‌خواهد از منطق پیروی کند. این سه رکن، که هریک پایه‌ای از هنر و زندگی هستند، اگر با هم در گفتمان باشند جهانی را زیرورو خواهند کرد. آن‌ها نباید خود را از هم جدا بدانند و درک کنند که همه حرفی واحد می‌زنند، گیریم در قالب‌هایی متفاوت. آن‌وقت شاید«ادبیات و کتاب»، همان «تو»یی که نویسنده آرزو کرده، با جسم و جانی تازه از کتاب بیرون بیاید.

فرهاد کریمی شاعر است و به قول خودش«دغدغه‌های زبانی و ذهنی» در تولیدات ادبی‌اش، خواه شعر و خواه داستان، نقش دارد و شاید از همین روست که شعرش به داستان می‌ماند و مجموعه‌داستانش به قطعات ادبیِ شعرگونه ماننده است. برای او آرزوی موفقیت می‌کنیم و منتظر آثارِ بعدی او می‌مانیم.

 

یادداشت سیدمحمود سجادی بر« من تو او»

یادداشتی بر (( من تو او )) نوشته ی سید محمود سجادی

 مجموعه داستان کوتاه « من تو او» نوشته فرهاد کریمی متولد ۱۳۵۸ که توسط انتشارات سخن‌گستر مشهد در سال‌جاری (۱۳۹۰) در ۷۲ صفحه و قطع رقعی به چاپ رسیده است.

نویسنده بخش‌بندی کتاب را به ۳ قسمت: من‌ها، توها و اوها مشخص کرده. نویسنده خواسته است متفاوت بنویسد؛ متفاوت و مبتکرانه. حال در این کار چقدر موفق شده، سوالی است که باید خوانندگان یا منتقدان جواب دهند. فعلا ما به عنوان یک معرفی‌کننده وارد این مقوله نمی‌شویم.

هنجارشکنی‌های زیاد املایی و انشایی در کتاب به فراوانی دیده می‌شود. به فرمالیسم و شکل‌گرایی نیز گرایشی مشخص دارد. ترتیب نوشتن کلمات، حروف، شکل آنها و اندازه و فونتشان نیز جزئی از راه و روش مورد استفاده نویسنده است.

نثر به کار گرفته کریمی ترکیبی است از زبان رسمی نوشتاری و لهجه مردمی گفت‌وگویی. او به نحو آشکاری نحوشکنی می‌کند و هنجارهای شناخته شده نگارش زبان پارسی را مورد بی‌اعتنایی قرار داده یا به عمد دور می‌ریزد. این هم نمونه‌ای از آنها: کسی می‌آید ‌/‌ کسی می‌رود‌/‌ کسی می‌آید را می‌رود ‌/‌ کسی می‌رود را می‌آید ‌/‌ من دیگر کسی که دوستم دارد را نمی‌خواهد!

مرز بین شعر و نثر لااقل از نیما به بعد بسیار شکننده و تا حدی کمرنگ شده. نیما (پدر شعر نوی فارسی)‌ بر این اعتقاد بود که شعر باید به حالت طبیعی بیان نزدیک شود و می‌کوشید تا نظم و نثر را با هم آشتی داده و بین آنها دوستی ایجاد کند.

خود او می‌گوید: «من عقیده‌ام این است که مخصوصا شعر را از حیث طبیعتِ بیانِ آن به طبیعت نثر نزدیک کنیم و به آن اثر دلپذیری نثر را بدهیم.»

سروده‌های آن زمانِ دکتر هوشنگ ایرانی و تندر کیا و محمد مقدم با این تجویز صورت گرفت، اما بالفور کوششی شتابناک به وجود آمد تا با سرودن چهارپاره‌های به هم پیوسته و اشعار موزون اما نو و قالب‌شکن هم سنت شعر فارسی حفظ شود و هم نوگرایی و نواندیشی مغفول نماند.

سید محمود سجادی
 شاعر و منتقد

یادداشت سیاوش پورافشار بر « من تو او»

همه بی هم هیچیم!

 

نگاهی به مجموعه ی داستان (( من تو او )) اثر فرهادکریمی

سیاوش پورافشار

گویا تکنولوژی - رویای شیرین- یا - قهر نا خواسته ای- است که عصر انسان را با سرعتی بی رحم در می نوردد. اینجا بحث از تکنولوژی در ادبیات است، وقتی رمان - صلح و جنگ- تولستوی را می خواندم دو ماهی طول کشید، اگر چه خواندن آن در طی این مدت لذت بخش بود اما گاهی فکر می کنم آیا دیگر چقدر فرصت دارم که رمانهایی از این دست را بخوانم و گاهی می اندیشم بیخود نیست می گوییم وقت طلاست ( البته دوره اینگونه رمانها پایان پذیر نیست). پس اینجا تکنولوژی به انسان امروز بقا در ادبیات را می بخشد که با کمترین حرف بیشترین منظور را برساند. (من، تو، او ) مجموعه ای است داستانی که با یکساعت می شود مطالعه اش کنی اگرچه ساعتها به تفکر نیاز دارد.

 البته دوباره خوانی که لازمه هر مطالعه ای است. این مجموعه، -داستان- نام گرفته است اما جالب است که بسیاری از هنرهای دیگر را می توان در آن دید، عین بازار مکاره ای از هنر: خطاطی(ص 34) نقاشی(ص 17 و ...) شعر (بیشتر سطور) موسیقی(تکرار واژگان) داستان (خود مجموعه) و باید به کریمی برای این نوع پردازش تبریک گفت. داستان با - من- شروع می شود و میدانیم که اول من بوده است بعدها تو و او بوجود آمده است. و این من دچار روزمرگی هایست که گاهی توست و گاهی او.

من گاهی با او و تو یکی می شود (دیالوگ) ص 9 و گاهی متفرق می شود (همسایه) ص 23 . فكر يكى از اعمال ذهنى بشر و شگفت انگيزترين آنها است تفكر واستدلال كه عبارت است از مربوط كردن چند امر معلوم و دانسته براى كشف يك امر مجهول و ندانسته. در حقيقت فكر كردن نوعى ازدواج و تولد و تناسل در ميان انديشه‏هاست و این قضیه را کریمی از یاد نبرده است (من گرفته ام پس ماهم ص 27). من به تنهایی دچار بحران می شود (اضلاع ناقص،رفت برگشت دوباره رفت، من روی دیوار - ص68) من دچار درون گرایی می شود چرا که هر فکری فکر تازه ایی می آورد (فکرهای یک فکردیگرم – ص 21) من می تواند هر ثانیه از خواب غفلت بیدار شود (بیداری بعد از 9 ساعت و76 کابوس – ص 25 )

در زاویه(ص 34) یک تعقید معنایی دیده می شود چرا که به جای شکل زاویه دار، دایره می بینیم شاید حرف کتاب اینجاست والبته وسط کتاب هم هست و آن اینکه همه بی هم هیچیم. از گرفتاریهای دیگر من شعارها و حرفهایی است که انتزاعی است و با ذات من سنخیت ندارد و در نهایت نتیجه گرفته می شود که همه این حرفها و کلمات یک طرف و خدا یک طرف (بالاخره من من می شوم - ص 35) نویسنده در ادامه از ناهنجاریهای من، تو، او می گوید (می گوید - ص58، یکی مثل من / یکی مثل تو - ص 56، هست نیست - ص 58- و داستان تشدید در ص 61) من تو او همدیگر را هستی می دهیم اما اگر خدا بخواهد هیچکدام هستی نداریم و این پایان نویسنده بر مجموعه خودش است.در نهایت مجموعه ((من، تو، او )) انسان را با خود و خدا می خواهد و از سر درگمی ها طرد می کند. با یک پردازش جزیی در جملات مجموعه کمال خود را خواهد یافت مثلا واژه ای مثل -می فکرد- شاید با ذوق ادبی مخاطب همخوانی نداشته باشد اگرچه در نهایت بنده از این مجموعه لذت بردم و قطعا ((من، تو، او)) قابل تمجید و قدردانی است.

 سیاوش پورافشار- 1390.04.27- خوزستان-ایذه